کاش گرگی می آمد و دستان سفید کرده اش را نشانمان می داد
و در را برایش باز می کردیم
لعنتی ! در این خانه را گرگ ها هم نمی زنند دیگر
*******************************
گریه کن !!!!
تسکین
هر که آید گوید
گریه کن، تسکین است
گریه، آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
***********************************
کمی زود بود، ولی...
دعایت گرفت مادر بزرگ !
پیر شدم... !!
**********************************
این روزها شیرین میزنم ؛ بی آنکه پای فرهادی در میان باشد
*****************************
دلم میخواد یه نفر ازم
بپرسه که چطوری؟
بگم...خوبم
بغلم کنه و بگه دروغ بسه...
چی شده؟؟
|