خیز و جامه نیلی کن ، روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد ، نوبت محــــرم شد ...
ای آسمان ابرِ تو اشـکـش ، دیگه دریا نمیشه نه دیگه هیشکی غمش ، مثل غم ما نمیشه
ای آسمـــــان بازی نکن آفتاب و مهتاب نمیاد دل من از چی گرفته کـه دیگه وا نمیشه ...
همه آدمــــا غریــبـــن اما نــــــه شبیه ما آخه قلب هیچ کسی اینجوری تنها نمیشه
همه ابرا نم بارون میشینه تو چشمشون اما بغض هیچکسی اینجوری دریا نمیشه
همـه میــگن از غم عشق و فـــراق یارشــون اما هیشکی مثل ما عاشق و رسوا نمیشه ...
***
از نخستِ زندگی هرگز نمیشــُـــد باورم که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم
روز تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود دیدم آنجا پشت در افتاده تنها یاورم
او مرا میخواند و من ، آن روز دستم بسته بود کاش آنجــا جان من ، میشد بـــرون از پیــکرم
خاطرات همسر شب زنده دارم زنده ماند از منـــجــات سحــرگاهان زیــنب ، دخترم
ای شـــب تاریک بازآ ، تــا نهان از چشم خلق قبــــــر نا پیدای زهــــرا ، بگیرم در بـــَــرَم ...
|