به نام خدای خوبی ها ...
دلتنگی چیز جالــبــیــه
اصلا نمیدونم چرا دلتنگم
دلتنگ کی ؟ دلتنگ چی ؟
اما همیشه دلتنگم ...
دلتنگ اون روزای مدرسه که با رفقا بچگی میکردیم
دلتنگ اون روزایی که با خانواده دور هم جمع میشدیم و خوش بودیم
دلتنگ حتی اون روزای سختی که گذشت
دلتنگ کسایی که وقتی بودن همش سرشون غر میزدیم اما الان که نیستن ...
یادمه وقتی میرفتیم دهاتمون تابستونا مادربزرگم میگفت برو اینکارو کن اون کارو کن
چقد غر میزدم . اما الان دوست دارم نصف عمرم بگذره اما یبار دیگه بهم بگه برو فلان کارو کن
دلم تنگه واسه اون وقتی که میرفتیم میومد جلو در خونه انقد بوسم میکرد که سر و صورتم خیس میشد
اما الان که میریم ...
حتی دلم برا خدا هم تنگ شده
واسه خدا هم دلم تنگ شده چون کم پیش میاد یادش باشم
نمیدونم ، فقط دلم میخواد بنویسم
دنبال یه بهونه م که تا میتونم بنویسم
انقد بنویسم که خالیه خالی شم
اما واسه کی ؟
اونقدی هم سواد نوشتن ندارم که ...
" دلم تا لب پــــُــره حرفــــه
برای در ، واســه دیوار ... "
داداشم میگفت ما چند ماه بود که هیچ مشکلی نداشتیم تو خونه
همه چی آروم و خوب بود
میگه میدونست یه اتفاقی قراره بیوفته
یاد یه دیالوگ تو فیلم " زیر تیغ " افتادم که میگفت :
" غم و شادی همخونه هستن
وقتی شادی ، آروم بخند و شادی کن تا غم بیدار نشه ... "
شاید ما آروم نخندیدیم که اینجوری شد 
نمیدونم ، شاید این غم لازم بود
شاید که نه
حتما لازم بود این غم
تا خیلی چیزا رو بهتر بفهمیم
زندگی بدون غم معنی نداره
نمیشه همه همیشه زنده باشن
اما ...
بعد رفتن ، آدم ، عجیب دلتنگ میشه ...
دلتنگی ، دلتنگی ، دلتنگی ...
خدایا شکرت
همین ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میشه چشماتو به من قرض بدی ؟ / جای هر دومون میخوام گریه کنم
داره دلــتــنــگی کــلافه م میــکنه / مــث آسمون میخوام گـریه کنم ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تــوو دلــم نــقــــل یه حرفایی هست / که بــــگم مـــیری ، نگم مـــیمیرم
بــعــضـیا بــدجوری عـــاشق مــیــشن / عشق یعنی تو بمون ، من میرم
تو کــــه مــیری نـفــسم مـــــیگیره / همه ی خستــگــیــات یکجا چند ؟
تو بــخندی همه چی حل میشه / تو بخندی همه چی خــــوبه ، بخند ...
همه چی خوبه ، فقط دلـــتـــنــــگم / آخه هـیـــچی مث دلتنگی نیست
دو تا دریاچه تـوو چــشـمــــاتــه ولی / هیچ دریاچه ای این رنگی نیست
هـــنــــوزم دور خـــــودم مــــیـچــــرخـم / منو این عقربه ها همـدردیم
ســــاعــتـــا از ســـر هم رد مـیـشــــن / ما فقط میریم و بر مــیــگردیم
تــو کـــه رفتی و رسـیدی بــه بــهــار / هنوز اینجا سر کوه ها بـــرفــه
آخــــرش عشق تو ویـــرونـــم کرد / مـرد ویرون بشه خیلی حرفـه ...